عشق خواهر به برادر
عشق زینب به حسین علیهالسلام به گونهای بود که روزْ به پایان نمیرسید، مگر اینکه زینب علیهاالسلام به دیدار برادر رفته و آتش اشتیاق خود را با نگاه و کلام برادرْ شعلهورتر میکرد. غنچه قلب زینب علیهاالسلام هر روز با دیدن برادر میشکفت و این نگاه برادر بود که هر روزْ گل وجود زینب علیهاالسلام را آبیاری میکرد.
خدایا! پس از شهادت برادر، بر قلب زینب چه گذشت؟ا
هنگامی که عبداللّه بن جعفر طیار به خواستگاری حضرت زینب علیهاالسلام رفت، امیرمؤمنان علیهالسلام این ازدواج را به همان مهریه زهرا، ولی با دو شرط پذیرفت: شرط اول آنکه حضرت زنیب علیهاالسلام روزی یکبار به دیدار برادرش حسین علیهالسلام برود و دیگر آنکه هر گاه حسین علیهالسلام خواست به سفر برود، عبداللّه اجازه دهد زینب هم با حسین همراه شود و مانع وی نگردد. عبداللّه پذیرفت و ریحانه علی علیهالسلام ، به عقد پسر عموی خود درآمد.
کنیه و القاب حضرت زینب
کنیه حضرت زینب علیهاالسلام ، این بانوی مکرّمْ ام المصائب، ام الرَّزایا و ام النوائب بود. دلیل این کنیهها هم این بود که وی در طول عمر خودْ انواع مصائب و بلایا را با چشم خود دیده و صبر پیشه کرده بود. همچنین از القاب آن حضرتْ صدیقه صغری، عصمت صغری و عقیله بنیهاشم بود. عقیله، زنِ کریمهای را گویند که در بین خانواده و خویشانْ بسیار عزیز و محترم و در خاندان خود ارجمند باشد.
زینب، فریاد بلند مظلومان تاریخ
به دنیا آمده بود تا صبر را شرمنده کند، زینب علیهاالسلام این اسطوره تاریخ را میگویم. آمده بود تا عشق را مبهوت لحظههای زلالش کند. آمده بود تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار را به نمایش گذارد. آمده بود تا رسالت خود را به انجام برساند؛ مونس و یارِ برادر، سالارِ قافله حسینی و غمخوارِ اسیران باشد. آمده بود تا فریاد بلند مظلومانْ باشد؛ فریادی که پژواک آنْ هنوز هم از ورای تاریخْ به گوش شنوای دلهای حق جویان میرسد.
امتداد راه برادر
اسیرانْ بر هودجی از خون نشسته بودند. با حسین آمده بودند و بیحسین بر میگشتند و سالار قافله، زینب بود؛ هر چند خمیده و شکسته دل، ولی به پاسداری از حقیقت ایستاده بود تا امتداد راه برادر باشد. وصیت برادر این بود که «زینبم، بعد از من مبادا روی بخراشی و گریبان بدری و جزع و فزع کنی» و زینب اکنونْ آرام چون شقایقی داغدار با مصیبتی عظیم در دلْ به همراه قافله همراه شده بود.
روح بلند صبر
زینب علیهاالسلام در خانه رفیع امامت رشد یافته، از لبان وحی علم آموخته، و در دامان کرامتْ پرورش یافته بود. او لباس پاکی و تقوا پوشیده و به آداب و اخلاق اسلامی مزین گشته بود. زینب علیهاالسلام فصاحت و بلاغت را از علی، نجابت را از فاطمه، صبر و شکیبایی را از حسن و مظلومیتِ در عین ایستادگی را از حسین آموخته بود؛ او روح بلند صبر و رضا بود.
وارث خاندان امامت
در اخبار آمده است که حضرت زینب علیهاالسلام ، بلندبالا بود و چهرهاش چون خورشید میدرخشید. سکینه و وقار او با خدیجه کبری، عصمت وحیایش با فاطمه زهرا علیهاالسلام ، فصاحت و بلاغتش با علی مرتضی علیهالسلام ، حلم و بردباریاش با حسن مجتبی علیهالسلام و شجاعت و قوّت قلبش با حضرت سیدالشهداء علیهالسلام همانند بود.
عبادت و بندگی حضرت
حضرت زینب علیهاالسلام در خضوع و خشوع و عبادت و بندگی، وارث پدر و مادر بود. او بیشتر شبها را با عبادت و بندگی حضرت حق به صبح میرساند و همواره قرآن تلاوت میکرد. تهجّد و شب زندهداری حضرت زینب علیهاالسلام ، در طول حیات پر برکتش ترک نشد؛ حتی در شب یازدهم محرمْ با آن همه رنج و خستگی و دیدن آن مصیبتهای دلخراش هم به عبادت خدا پرداخت. حضرت سجاد علیهالسلام میفرماید: «آن شب دیدم عمهام بر سجاده نماز نشسته و مشغول عبادت است» و نیز از آن حضرت نقل شده که «عمهام زینبْ با این همه مصیبتِ از کربلا تا شام، هیچگاه نمازهای مستحبی را ترک نکرد» و نیز روایت میکنند «چون حضرت حسین علیهالسلام برای وداع با زینب آمد، فرمود: خواهرم، مرا در نماز شب فراموش نکن».
عطیه خداوند
زینب، تو هدیهای از طرف خدا بودی. تو نه تنها زینت پدر، که زینت مادر و همه خاندان نبوت و امامت بودی. صبْر بلندترین واژهای بود که در تو به ودیعه نهاده شده بود. کدام مصیبت در دنیا با مصائب تو و کدام قلبْ با قلب تو در داغ دیدن برابری میکند. هیچ قلب چون قلب تو نسوخت و هیچ چشمی چون چشم تو، زیبایی را در صحرای کربلا ندید.
زینب، مونس برادر
زینب علیهاالسلام در ایام کودکی، با برادرش حسین علیهالسلام انس و الفتی عجیب داشت در کنار برادر، آرامش مییافت و دیده از دیدارش بر نمیبست و از حضور مبارکش دور نمیشد.
روزی حضرت فاطمه علیهاالسلام نزد پدر رفت و عرض کرد: «پدر جان، متعجبم از محبت فراوانی که میان زینب و حسین است. این دختر چنان است که بیدیدار حسین شکیبایی ندارد.» رسول خدا چون این سخن بشنید، آه دردناکی از سینه برکشید و اشک دیده بر چهره روان کرد و فرمود: «ای روشنی چشم من، این دختر با حسین به کربلا خواهد رفت و به هزارگونه رنج و بلا گرفتار خواهد شد».
عروجی ملکوتی
حضرت زینب علیهاالسلام تنها 56 سال امانت الهی خویش را بر دوش کشید. نقل است که در اواخر عمرِ آن بانوی بزرگ، در مدینه منوّره قحطی پیش آمد. عبداللّه بن جعفر، همسر حضرت زینب علیهاالسلام ، درشام مزرعهای داشت و ناچار به اتفاق همسر خود در آن دیار رحل اقامت افکند. حضرت در آن سرزمین بیمار شد و در همانجا روح خود، این امانت الهی را به صاحبش بازگرداند و با جسمی خسته از فراز و نشیب زمان و رنجور از جور مردمان به دیار باقی شتافت. عروج ملکوتی آن بانوی مکرمه بنا به قول مشهورْ در پانزدهم رجب سال 62 ق رخ داد. اینک مزار شریفش، قبله عاشقان خاندان عصمت و طهارت است.
سراسر در عبادت و طاعت
عمر پربرکت حضرت زینب علیهاالسلام سراسر در عبادت و طاعت حضرت حق گذشت. او همواره در شدیدترین بلاها و سختترین حالاتْ جز آنچه پسند خدا بود، نگفت و جز آنچه رضای حق بود، نکرد. از حضرت سجاد علیهالسلام نقل است که «عمهام زینبْ با این همه مصیبتهای از کربلا تا شامْ هیچگاه نمازهای مستحبی را ترک نکرد، ولی در یکی از منازل دیدم که آنرا نشسته میخواند. نگران شدم و سبب این کار را پرسیدم، گفت: سه شب است که سهم غذای خود را به اطفال خردسال میدهم و امشب از شدت گرسنگی، قدرت بر پای ایستادن ندارم».
افشاگر ظلم بنیامیه
زینب، آن روز که آمدی، فرشتگانْ قدوم مبارک تو را نور باران کردند و روزی که رفتی، فرشتگان با چشم گریانْ بالهایشان را فرش راه تو قرار دادند. شوق دیدارِ برادر بر دل داغدیدهات آتش افکنده بود. یکسال و اندی در فراق برادر خون گریستی و در این مدتْ لحظهای از افشای ظلم و ستم بنی امیه دست بر نداشتی. زینب، تو به راستی پاسدار راه حسینیان و افشاگر پلیدی یزیدیان بودی.
بلاغت جاری تو
زینب، روح حسین در کالبدت میتپید و فصاحت و بلاغت پدر در زبان تو جاری شده بود، آن هنگام که داغدار و خسته از رنج راه، ولی مقاوم و صبور در برابر پلیدترین انسان ایستادی و فرمودی: «هان ای یزید، آیا گمان میکنی که چون زمین و آسمان را بر ما تنگ کردی و ما را شهر به شهر مانند اسیران کوچاندی، از منزلت ما کاستی و بر حشمت و کرامت خود افزودی... و یکباره شاد شدی که ملک دنیا بر تو گرد آمده... نه، چنین نیست. ای یزید، لختی به خود آی. مگر فرمایش خداوند را فراموش کردهای که فرمود: البته گمان نکنند آنان که کفر ورزیدند که مهلت دادن ما به آنها بهتر است. همانا به ایشان مهلت دادیم تا بر گناه خود بیفزایند و عذاب دردناکی در انتظار آنان است».
زخم خاطرات
ای آیینه تمام نمای صبر و ایثار، تو را به چه نام بخوانم که نامت یادآور حماسه عاشورا و یادآور اسارت و غربت یتیمان کربلاست. تو را به چه نام بخوانم که نامت گره خورده در رنج و محنت است. ای بانوی غم، در آخرین سفر بر تو چه گذشت؟ یکسال و اندی گذشته بود که تو از قحطیِ مدینه به سوی شام حرکت کردی. راه درازی را آمده بودی و در طول راه، خاطرات سرخ خویش را ورق میزدی. از تمام جادهها بوی برادر و در تمام گذرگاهها، صدای گریه یتیمان را میشنیدی و بیتابی رقیه را که در تمام طول راه، پدر را میطلبید. زخم خاطراتْ روحت را آزرده کرده بود. پرنده جانت دیگر در کالبد تن نمیگنجید و میخواستی به برادر بپیوندی. میدانستی که در این سفر به دیدار برادر نائل میشوی. پس چشمها را بر هم گذاشتی و بلندترین نغمه وصال را سر دادی.
مظلومیت جاری
قافله حسینی که به راه افتاد، زمین سجادهای شد گسترده از کربلا تا شام، در زیر قامت خمیدهات زینب! حرکات تو در این سفر عبادت بود و این گونه بود که دفتر زندگیات ورق خورد و رسالت اصلیات آغاز شد. تو وارث مظلومیّتِ سترگی بودی که در خاندان طاهرتْ نسل به نسل به ارث میرسید. سلام بر تو، روزی که چشم از جهان فروبستی و سلام بر خاندان پاکت.